به گزارش خبرگزاری علم و فناوری از کرمان، سخت بود شنیدنش سردار قاسم سلیمانی پس از سالها مجاهدت توسط بالگردهای دولت تروریست آمریکا آسمانی شد اول تصور کردیم مثل صدها خبر دروغی که هر روز امپراطوری رسانهای تروریست در حال انتشار است؛ اما وقتی از قاب شبکه خبر تصاویر را دیدیم باورمان شد که دیگر مالکاشتر علی؛ سردار بزرگ سپاه اسلام پرکشید و به آرزوی دیرینهاش که میگفت: «خداوند، ای عزیز! من سالها است از کاروانی جا ماندهام و پیوسته کسانی را بهسوی آن روانه میکنم، اما خود جامانده ام، اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند.»
اوره برای دیدار معبودش اینچنین سبقت میگرفت که «معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم. بارها تو را دیدم و حس کردم، نمیتوانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر، اما آنچنانکه شایسته تو باشم.» او که برای رسیدن به این جایگاه میفرمود: «سارُق، چارُقم پر است از امید به تو و فضل و کرَم تو؛ همراه خود دو چشمبسته آوردهام که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهلبیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم.»
آری قاسم این جملات را آمیخته بااشک وضلال اوج معرفت برزبان جاری می ساخت او که خود را در پایین ترین نقطه از بندگی تصور می کرد ومی فرمود: «خدایاپاهایم سست است. رمق ندارد. جرأت عبور از پلی که از جهنّم عبور میکند، ندارد. من در پل عادی هم پاهایم میلرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازک تر است و از شمشیر بُرنده تر؛ اما یک امیدی به من نوید می دهد که ممکن است نلرزم است نجات پیدا کنم. من با این پاها در حَرَمت پا گذارده ام و دورِ خانه ات چرخیده ام و در حرم اولیائت در بین الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن ها و خزیدن ها و به حُرمت آن حریم ها، آنها را ببخشی.»
حاج قاسم خودش را مدیون خدا و اهلبیت میداند؛ خودش را مدام بدهکار انقلاب و خودش را بدهکار یاران شهیدش و خود را در مکتب ولایت سراغ میگیرد چرا که همهگیر عاقبتبهخیری و او فرمول میدهد که: «والله، والله، والله! از مهمترین شئون عاقبتبهخیری این است. والله، والله، والله! از مهمترین شئون عاقبتبهخیری رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان این انقلاب را به دست دارد. در قیامت خواهیم دید مهمترین محور محاسبه این است.»
اوکه شهادت را چنین برای خود ترسیم می کند«تا کسی شهید نبود، شهید نمیشود. شرط شهیدشدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش میشود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند». او که برای پر کشیدنش چنین نغمهسرایی میکند: «آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! کجایی؟ مشتاق دیدارت هستم ... وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو میکند، دود میکند و میسوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه ... چقدر این منظره زیباست. چقدر این لحظه را دوست دارم. در راه عشق جاندادن خیلی زیباست ...»
چقدر باید خدا را دید خود راندید تا خدا انسان را پُرببیند خدایی که همه چیز را برای انسان خلق کرده و انسان را برای خود این فهم عمیق را حاج قاسم خوب برای خود دستوپا کرد و خود را در بازار مفت دنیا ارزان نفروخت.
او که مصداق شهید در زمان حیاتش بود؛ ولی خود را بینیاز از ولاتحسبن الذین قتلو فیسبیلالله نمیدانست.
او که چنان خود را آماده این لقا کرد که آخرین یادداشتش را چنین به رشته تحریر درآورد، (که باشد برای رهپویانش که قطعاً با تلاش او دستیافتنی است و این تصور که نمیتوان به او رسید و مأیوس شد تصور غلطی است؛ زیرا او زحمت بندگی را درست فهم کرد ورسید به این قله) که فرمود: «الهی لا تکلنی؛ خداوندا مرا بپذیر؛ خداوندا عاشق دیدارتم، همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفسکشیدن نمود، خداوندا مرا پاکیزه بپذیر، الحمدلله ربالعالمین، خداوندا مرا پاکیزه بپذیر».
یادداشت از: محسن سنجری
انتهای پیام/
زمان انتشار: سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱ - ۱۶:۴۵:۰۰
شناسه خبر: 103315