مشاهده اخبار از طریق شبکه های اجتماعیمشاهده
روایتی کوتاه از کارآفرینی یک بانوی بختیاری برای بانوان سرپرست خانواده در شهرکرد، از نقطه آغاز تا گسترش کارگاه قالیبافی، از خستگی ها، چالش ها، سختی ها، درد ودل ها تا لبخند ها و شیرینی ها که در نهایت منجر به دیدار با مقام معظم رهبری و تجلیل از وی شد.
به گزارش پایگاه خبری علم و فناوری :
بالاخره بعد از کلی پرس و جو برای پیدا کردن آدرس با دیدن تابلوی رنگ و رو رفته کارگاه مرسانا از راننده تاکسی تشکر کرده و پیاده شدم، از درب نیمه باز کارگاه وارد شدم، یک سوله بزرگ نسبتا قدیمی بود که میشد گفت دستی به سر و رویش کشیده بودند، دور تا دور سوله یک دیوار تازه ساخت کشیده شده بود که بعدترها فهمیدم به خاطر اینکه سوله را به آنها بدهند مجبور شدند دور آن را دیوار بکشند تا از فضاهای اطراف جدا شود.
یک خانم میانسال درب اصلی سوله را برایم باز کرد:
_بفرمایید؟
+خانم خورشیدی هستند؟ قرار بود با ایشون صحبت کنم..
وقتی فامیلی ام را پرسید و فهمید همانی هستم که هماهنگ شده بود با روی خوش به داخل کارگاه دعوتم کرد، اینجا یک سالن ورزشی بزرگ و قدیمی بود که حالا هیچ شباهتی به سالن ورزشی نداشت، اینجا تا چشم کار میکرد دار قالی میدیدی و هر چیزی که به فرش مرتبط باشد، باید اعتراف کنم تا آن روز این تعداد از دار قالی و مصالح فرش را یکجا ندیده بودم!
قبل تر ها شاید خیلی به حوزه کاری بافندگان فرش علاقه ای نداشتم اما با این فضا آشنا بودم، میدانستم که یک فرش دستبافت تا بشود فرش دستبافت هزاران گره هنرمندانه هزینه اش میشود، فارغ از علاقه مندی خودم، میدانستم که اینجایی که دارم در آن راه میروم و با خانم های بافنده اش سلام و احوال پرسی میکنم کارخانه فرش نیست که دستگاه های بی روح در آن فرش ببافند، اینجا یک کارگاه فرش دستبافت است که پشت هر تار فرش هایش، پشت تک تک گره های رنگارنگ هر کدام از این فرش ها داستانی نهفته دارد، هرکدام حسی دارند، یک گره با حس شادی بافنده اش عجین شده و دیگری در اوج غم و ناراحتی یک زن، تار و پودش در هم تنیده شده.
یکی از خانم ها با خوشحالی جواب سلام و خداقوت پر انرژی ام را میداد و دیگری با اندکی تعجب و مکث تشکر میکرد، بالاخره پروژه سلام و خداقوت گفتن به همه بافنده ها تمام شد و سراغ خانم خورشیدی را گرفتم، همان لحظه در باز شد و یک خانم وارد شد، با یک ظاهر ساده و معمولی، فکر نمیکردم خانم خورشیدی این شکلی باشد، خیلی متواضع تر و معمولی تر از تصورم بودند، اما از همان شروع صحبت شان میشد حس انرژی و امید را از صدایشان شنید..
حمایت از زنان اینجا واقعی شده است
پای صحبت این زن پر افتخار بختیاری نشستم، برایم از قصه کارگاه گفت، اینکه چه سختی هایی کشیده تا اینجا بشود «کارگاه مرسانا بافت زاگرس»، چقدر مسئولان مختلف با او و این جهادش راه آمده اند و چقدر سد راهش شده اند، چه مشکلاتی که هنوز هم با آنها دست و پنجه نرم میکند، برایم از کارگاه جدیدی که تلاش میکند در نقطه دیگری از شهر راه بیندازد گفت و من با هر جمله اش شگفت زده از میزان سخت کوشی و امید او، در ذهنم تحسینش کردم.
وقتی حیرتم بیشتر شد که فهمیدم او خیلی بیشتر از برخی مسئولان پرادعا و مدعیان دروغین حقوق زن دغدغه دارد، بانوانی که او برای آنها اشتغال ایجاد کرده بانوان سرپرست خانواده، بانوان بد سرپرست، بانوان تحت پوشش کمیته امداد، بهزیستی و بانوان زندانی یا خانواده زندانی هستند، حقیقتا چرا مدعیان حقوق زن فقط برای مسائلی مانند حجاب صدایشان در می آید و در مواجهه با این قشر از بانوان هیچ اثری از آنان پیدا نمیکنی؟!
شروع آموزش از پارک تا مجموعه ۷۰ نفری
معصومه خورشیدی با آن چهره جا افتاده و ته لهجه بختیاری شیرینش برایم از خودش میگوید: از کودکی به بافت فرش خیلی علاقه داشتم، با وجود مخالفت خانواده، از سن ۱۱ سالگی بافت فرش را از همسایه مان یاد گرفتم، حتی وقتی مادرم فهمید که سمت اینکار رفته ام یک دست کتک مفصل مهمانم کرد، اما من مصممتر اینکار را ادامه دادم، سال ها بعد با حمایت و همراهی همسرم توانستم حرفهایتر در این حوزه فعالیت کنم.
از شروع جدی کارش برایم گفت: اوایل با یک تابلوفرش به پارک میرفتم، توجه رهگذری جلب میشد، می آمد و میگفت :«میشود به من هم آموزش بدهی؟» و هرروز قرار میگذاشتیم که سر ساعت مشخص با یک هزینه ناچیز داخل پارک آموزش داریم، روز به روز به تعداد هنرجویان اضافه میشد، آنقدر تعداد زیاد شد که تصمیم گرفتیم یک مکان مناسب برای این کار اجاره کنیم، روال کار همینطور ادامه داشت تا رسیدیم به اینجا که حدود ۲۵ نفر نیروی متمرکز در این کارگاه و حدود ۴۵ نفر به صورت غیرمتمرکز در سطح استان و خارج از استان، در مجموع ۷۰ بافنده در این مجموعه مشغول به کارند.
امیدم به خدا، بعد خدا هم به خداست..
برایم از روزهایی گفت که با سختی فراوان این سالن را اجاره کردند، از اینکه این سالن بزرگ را وقتی تحویل گرفته اند یک انبار بزرگ پر از کتاب بوده!، چقدر هزینه کرده تا اینجا را بازسازی کند، از آن روزهای نه چندان دوری که در این سالن نه گاز داشتند و نه آب و برق..، در روز های سرد زمستانی این سالن بزرگ را با یک دیگ بزرگ آب جوش کمی گرم میکردند تا بتوانند کار کنند، یک کاری که بشود نان حلال درآورد.
از بانوی زندانی برایم گفت که با این شرایط سخت در سرمای زمستان می آمد، دو پتو روی شانه هایش می انداخت و فرش میبافت تا مبادا دوباره مجبور شود به زندان برگردد، مبادا مجبور شود برای تهیه مایحتاج زندگی خودش و فرزندانش دست به هر کاری بزند.
درد و دل های خانم خورشیدی از وضعیت بافندههایش تمامی ندارد، آنها فقط بافندههایش نیستند، گویی عضوی از خانوادهاش شده اند، دغدغهاش اجاره خانه این عزیزان است، تهیه مایحتاج روزمره زندگیشان، حتی سرویس مدرسه فرزندان این بانوان برای خانم خورشیدی مهم است، او اما یک جمله معروف دارد که بافندههای کارگاهش زیاد از او شنیده اند:« من با تمام مردم این شهر تفاوت دارم، من امیدم به خدا بعد خدا هم به خداست!»
نمادی از الگوی سوم زن، همان زن مسلمان ایرانی
در نگاهش ترکیبی ازایمان، امید، توکل، انرژی، غیرت و اصالت میبینی، او افتخار میکند که یک زن بختیاری است، از برنامهها و نمایشگاههای مهمی میگوید که با لباس بختیاری در آنها حضور یافته، اصالت را در زندگیاش هم حفظ کرده ، رسالتش را فراموش نکرده، میگوید من تمام تلاشم را میکنم در وهله اول همسر خوبی برای همسرم، بعد از آن مادر خوبی برای فرزندانم و بعد از خانوادهام یک بافنده خوب باشم!
صحبت های این شیرزن بختیاری به یک حس خوب و شیرین ختم میشود، او از درآمدن خستگیاش بعد سالها دوندگی و سختی کشیدن میگوید، از اتفاقی که او را برای ادامه پرقدرت کارش مصممتر کرده است، با او یکباره بدون اطلاع قبلی مستقیما از تهران تماس گرفته میشود و به عنوان نخبه فرش ایران به دیدار رهبری دعوت میشود، یک سال بعد هم به عنوان کارآفرین نمونه کشوری به این دیدار دعوت میشود.
اشتیاق زلال عمق نگاه خانم خورشیدی وقتی که از آن دیدار صحبت میکرد را باید میدیدید که چگونه یک هدیه از هنر دست همین بانوان آماده کرد تا به مقام معظم رهبری(مدظله العالی) تقدیم کند، از حمایت پدرانه آقا میگوید، از هدیه ای که از آقا گرفته، از عهدی که آنجا با خودش بسته، از عهدی که خدا را شکر میکند که تا به امروز بر عهد و پیمانش باقی مانده و دعا میکند تا جایی که میتواند این مسیر را ادامه دهد.
امثال خانم خورشیدی ها کم نیستند، فقط ما آنها را نمیشناسیم، فقط مثل بلاگر ها رسانه قوی و فالوور میلیونی ندارند، چون در حال جنگند و به رشد ایران اسلامی کمک میکنند رسانه های جهانی آنها را بایکوت میکند، کسی نمیخواهد ببیند بانوان ایرانی همپا و همراه با مردانشان، با توکل به خدا و باور به توانمندی هایشان دارند اقتصاد این مملکت را سامان میدهند، اینها همان کارآفرینانی هستند که بدون نام و نشانی در حال جهادند، آن هم در این میدان نا بسامان اقتصاد.
انتهای پیام/
1403/03/22 12:08
1403/03/22 12:01
1403/03/22 11:32
1403/03/22 10:18
1403/03/22 09:30
با تلاش محققان کشورمان:
طراحی نرمافزار مدیریت هوشمند ذخیره و مصرف مواد شیمیایی و اجرا در آزمایشگاهها1403/05/03 10:38
1403/03/21 15:26
1403/03/21 15:19