همایش‌ها و جشنواره‌ها

روایت شب سوم کنگره شهدای سمنان:

۳۰۰۰ امضا پای پیوندی آسمانی؛ اینجا شهدا قباله خوشبختی را مُهر کردند!

اینجا، عشق در محضر شهدا رسمی شد و ۳۰۰۰ امضا پای پیوندی آسمانی نشست؛ روایت شب سوم کنگره شهدا و عهد جاودانه در قاب مصلی سمنان را به قلم محدثه عباسی بخوانید...

به گزارش پایگاه خبری علم و فناوری :لحنش نه اعتراض است، نه تأیید؛ چیزی میان حیرت و پرسش، میان احترام و تردید. گویی دارد با خودش حرف می‌زند، با خاطره‌ای که هنوز در دلش زنده است.

"جشن پیوند در کنگره شهدا؟ یعنی می‌شه زندگی رو شروع کرد، از جایی که پر از قصه‌هائیه که با رفتن، تموم شدن؟" این شادی ها این همه نور... با حال‌وهوای شهید و شهادت جور درمیاد؟

سوالش از سر مخالفت نیست ، از دل یک تردید عمیق است؛ تردیدی که میان معنای زیستن و یاد رفتن، در نوسان است؛ گویی دلش نمی‌دانست با کدام حس باید این لحظه را لمس کند. اشک یا لبخند؟

دوستش، روسری گل‌دارش را با انگشتانی مطمئن جمع می‌کند و با لحنی استوار، شبیه کسی که ایمانش را زیسته است، بی‌درنگ می‌گوید:  
اگه قرار باشه جایی برای شروع زندگی باشه، همین‌جاست. شهدا رفتن تا ما بتونیم عاشق بشیم، بخندیم، زندگی کنیم. این شادی، ادای احترامه؛ ادامه‌ی راهی که با خون روشن شده.

زن اول، نگاهش را از فانوس مزار گلزار شهدا می‌گیرد و به صف زوج‌های ۱۱۰ جوانی می‌دوزد که قباله نیک بختی شان را ۳۰۰۰ فرشته در محضر آسمان امضا کردند.   

زن دوم، آرام سر تکان می‌دهد" آره، دلش می‌لرزه... بخت این جوونا بلنده، چون ضامنشون معتبره....

صدایشان در ادامه توی مارش نظامی گم می‌شود. طنین طبل‌ها و شیپورها، فضا را از حالت جشن ساده بیرون می‌کشد و به آن رنگی از شکوه و حماسه می‌دهد.

عروس و دامادها یکی‌یکی وارد می‌شوند؛ صفی آرام و باشکوه، مثل رشته‌ای از نور که از دل خاطره‌ها گذشته و به روشنای فردا رسیده. گام‌هایشان سبک است، اما ریشه‌دار؛ انگار بر زمینی قدم می‌زنند که با اشک و دعا متبرک شده.

بانویی از میان جمعیت، دستش را بالا می‌برد؛ صدایش لرزان است، اما پرشور،  دعایی میکند از جنس خوشبختی ابدی؛ طنین "بادا بادا مبارک و  صدای کِل کشیدن و دست‌زدن محوطه را پر میکند.

عروس و دامادها، مشعوف از همهمه جمعیت.  مصلی، یکپارچه دوربین شده؛ هر لنز، در جست‌وجوی لحظه‌ای‌ست که عشقی که در سایه شهدا رسمی تر شده را ثبت و ضبط کند. خادمیاران رضوی اسپند را در هوا می‌چرخانند  برای تطهیر مسیر وصال.عبورشان از کنار خاطره‌ها، با عطر احترام و تقدس همراه می شود.

در میان صف مطول زوج‌های جوان در گیت ورودی، عروس و داماد حس و حالشان را توصیف می کنند." وقتی شنیدیم مراسم اینجاست، لحظه ای درنگ می کند و ادامه می دهد؛ توصیفش در لحظه ...نه اینجا جای عهده با کسانی که راه رو  باز کردن تا ما به وصال برسیم...."

مادر یکی از عروس ها با بغضی که در گلویش مانده اما می خواهد با لبخند پنهانش کند و نمی‌شود؛ زیر لب زمزمه می‌کند:" فدای اونایی که رفتن تا ما بتونیم بیایم... این لحظه رو هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. انگار همه‌ی اون ۳۰۰۰ شهید، امشب برای اولادهامون آرزوی خوشبختی کردن".

 نسیمی از سمت مزارها می‌وزد؛ نسیمی که بوی عهد می‌دهد، بوی خاکی که روزی با خون تطهیر شد. پرچم‌های قرمز در باد شبانه می‌رقصند،  صدای « بادا بادا مبارک بادا» دوباره در فضا می‌پیچد و در آن لحظه، گویی شهدا از سکوت بیرون آمده‌اند؛  با شکوهی بی‌صدا، دست بر شانه‌ی زوج‌ها گذاشته‌اند، و با نگاهی از جنس آسمان گفته‌اند:"عاقبت بخیر باشید،"  

"هم‌نشینی عشق و ایثار، جشن و شهادت، پیوند و پیمان"

در امتداد آن شب شورانگیز، جایی میان نورهای رنگی و صفوف عاشقانه، مراسمی دیگر در جریان بود؛ مراسمی که نه با دف و نی، که با سکوتی سنگین و معنوی آغاز شد.

 جمعیت، آرام به سمت مزار شهید گمنام حرکت کردند. برای عهدی دوباره. خانواده‌های شهدا، ایثارگران، و مردمی که دلشان هنوز با خاک وطن گره خورده، آمده بودند تا بگویند: ما هنوز ایستاده‌ایم. هنوز ادامه‌دهنده‌ایم.

در آن آیین، اشک‌ها بی‌صدا جاری بود و دل‌ها بلندتر از هر فریاد، نام شهدا را زمزمه می‌کردند. گویی حضور شهید گمنام، نقطه اتصال زمین و آسمان شده بود؛ همان‌جایی که پیوندهای عاشقانه زوج‌های جوان، با خون شهدا مهر می‌خورد.

و این تجدید میثاق، یک لحظه‌ی بی‌زمان بودلحظه‌ای که در آن، نسل امروز دست در دست خاطره‌ها گذاشت و گفت: راهتان را ادامه می‌دهیم، با عشق، با ایمان، با زندگی.

در سومین شب از دومین کنگره سه هزار شهید استان سمنان، این هم‌نشینی عشق و ایثار، جشن و شهادت، پیوند و پیمان، تصویری ساخت که تا همیشه در حافظه این خاک خواهد ماند.

"شبی که به وصال و بازآفرینی حماسه ختم نشد؛" 

وقتی آخرین تصویر سنگر در قاب نور محو شد، دل‌ها به سمت سکوتی دیگر کشیده شدند؛ سکوتی از جنس عهد، از جنس آسمان.  

در امتداد آن شب شورانگیز، جایی میان نورهای رنگی و صفوف عاشقانه، مراسمی دیگر در جریان بود...

در قاب شب سوم کنگره ؛  خاک جبهه دوباره جان گرفت. سنگرها با کیسه‌شن و تیربار، صحنه‌ای از روزهای آتش و ایمان را بازآفرینی کردند؛ روزهایی که جوانان با دل‌های بی‌قرار، درس و خانه را رها کردند تا مرزها بماند.

با نورافشانی و صدای تیر، خاطره‌ها زنده شد؛ پرچم ایران در غروب آسمان، نماد حماسه‌ای بود که هنوز در دل‌ها می‌تپد.

روایت‌ها، از نوجوانی مشتاق تا رزمنده‌ای اشک‌بار، این نمایش را به تجربه‌ای جمعی بدل کرد؛ تجربه‌ای که دفاع مقدس را از تاریخ به زندگی امروز آورد.  

و در شب سوم، «روایت دلبری» با پیوند عشق و ایثار، سنگر را به سفره عقد رساند؛ جایی که جوانان با دعای مادران شهید، راهی روشن را آغاز کردند. این شب، حماسه‌ای بود از دل‌های عاشق، در امتداد خون‌های پاک.

لحظه رفتن است؛ اینجا، گلزار شهدا و سنگفرش مصلی سمنان  نه فقط میزبان خاطره‌ها، که بستر تولد خاطره‌ای نو شد.شهدا، آنانی که روزی با خونشان تاریخ را نوشتند، امشب با سکوتشان، عشق را امضا کردند.

در میان صفوف زوج‌های جوان، در طنین مارش نظامی، در لرزش پرچم‌های قرمز، و در اشک‌هایی که با گوشه چادر پاک شد، پیوندی شکل گرفت که رنگ آسمان داشت و عطر ایثار.

امشب، شهدا فانوس‌هایی شدند در مسیر وصال؛نوری از جنس یقین، که راه عاشقان را روشن کرد تا پیوندی از خاک تا افلاک امتداد یابد.در قاب مصلی سمنان، قباله خوشبختی با مهر آسمان بر زمینی مقدس نگاشته شد؛ و این پیوند، در طواف مزار شهدا، به نور جاودان بدل گشت...

نگارنده : محدثه عباسی

https://stnews.ir/short/4Xzmv
اخبار مرتبط
تبادل نظر
نام:
ایمیل: ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد کنید
نظر: